سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ایران خبری

&

بازخوانی تاریخ ترورهای نافرجام یک آیت الله


 

 

  • بازخوانی تاریخ ترورهای نافرجام یک آیت الله

    به گزارش ایسنا، ترور عملی است برای کشتن و حذف فیزیکی افراد به دلایل سیاسی، عقیدتی یا مالی. اگرچه تاریخ دقیقی برای رواج ترور در ایران وجود ندارد اما بر اساس اسناد و روایت های تاریخی این اقدام در ایران از قرن هشتم میلادی به دست حسن صباح بنیانگذار فرقه اسماعیلیه در شهرستان اَلَموت رواج یافت و در دوره های تاریخی بعدی به خصوص از دوره قاجاریه به دست افراد و گروه های تندروی سیاسی و اجتماعی گسترش یافت. هدف اولیه ترورها در ابتدا شاهان و حاکمان ظالم و مستبد بود اما به سرعت دامن مخالفان و شخصیت های مبارز سیاسی و مذهبی را هم گرفت و به دست مزدوران و عناصر حکومت های زورگو شخصیت های مبارز و مخالف حاکمان وقت نیز گرفتار ترور و حذف فیزیکی شدند.

    در سپهر مبارزاتی ایران زمین به خصوص از دوره قدرت گرفتن رضاخان در ایران نام آیت الله سید حسن مدرس همچون ستاره ای تابان می درخشد. ایشان از جمله روحانی های شجاع و نترسی بود که قائل به درهم آمیختگی دین و سیاست بود و سیاست را عین دیانت و دیانت را عین سیاست می دانست. ایستادگی ایشان بر این عقیده موجب شد علاوه بر تبعید و شهادت به دفعات مورد سوءقصد حاکمان و مزدوران پادشاهان سلسله قاجاریه و پهلوی قرار بگیرد اما هر بار از گلوله های جانی ها جان سالم به در برد.

    سیدحسن همان شخصی است که در جلسه استیضاح مستوفی الممالک صدراعظم احمد شاه آخرین شاه قاجار در دوره چهارم مجلس شورای ملی برای جلوگیری از قدرت گرفتن رضاخان سردار سپه، گفت: «اگر یک کسی از سر حد ایران، بدون اجازه دولت ایران، پایش را بگذارد در ایران و ما قدرت داشته باشیم، او را با تیر می‌زنیم....دیانت ما عین سیاست ماست، سیاست ما عین دیانت ماست. ما با همه دوستیم مادامی که با ما دوست باشند و متعرض ما نباشند. همان قِسم که به ما دستورالعمل داده شده است، رفتار می‌کنیم.»

    سیدحسن کیست؟

    بر اساس شجره نامه ای که آیت الله سیدشهاب‌الدین مرعشی نجفی نوشت سیدحسن از سادات طباطبایی بود که نسبش پس از 31 پشت به امام حسن مجتبی (ع) می رسد. پدر ایشان سیداسماعیل طباطبایی اردستانی با خدیجه خانم دختری از طایفه سیدسالار زواره ازدواج کرد و حاصل این ازدواج، کودکی بود که در سال 1249 هجری شمسی در منطقه سرابه کچو از توابع شهرستان اردستان استان اصفهان متولد شد و «حسن» نام نهادند.

    پدرش سیدحسن را از شش سالگی برای تعلیم و تربیت پیش پدربزرگش میر عبدالباقی از زاهدان شهررضا یا قمشه سابق فرستاد و زندگی ساده و بی آلایش را در کنار دستور زبان فارسی و عربی تا 14 سالگی آموخت. با وفات پدربزرگ و حسب توصیه او برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه اصفهان رفت و تا 27 سالگی وقتش را صرف آموختن علوم اسلامی به خصوص علم صرف، نحو، منطق و بیان نزد مرحوم میرزا عبدالعلی هرندی و آخوند ملامحمد کاشی کرد و کتاب شرح لمعه در فقه، حکمت و عرفان را نزد میرزا جهانگیرخان قشقایی آموخت.

    وی در این مدت برای آموختن علوم مختلف نزد بیش از 30 استاد رفت و در واخر دهه دوم زندگی اش برای ادامه تحصیل به عراق سفر کرد و یک سال در سامرا اقامت کرد و پس از آن به نجف رفت و شش سال هم در مدرسه منسوب به صدر سکونت کرد و با فقیه، فیلسوف و عارف مشهور حاج شیخ حسنعلی اصفهانی معروف به «شیخ حسنعلی نخودکی‏» هم حجره شد. سیدحسن جوان در نجف از حضور آیات عظام آخوند خراسانی، سید محمد کاظم یزدی، سیدمحمد فشارکی طباطبایی، شریعت اصفهانی و حاج میرزا حسین خلیلی بهره برد.

    حلول دیانتِ مدرسی در سیاستِ قجری و پهلوی

    در مقطعی که نهضت تنباکو به رهبری میرزای شیرازی در ایران اتفاق افتاد، سیدحسن بیست و چند ساله بود. او در حین تحصیل علوم دینی نیم نگاهی به فضای سیاسی - اجتماعی عصر خود داشت.

    اولین مواجهه و تجربه سیدحسن در امور سیاسی کشورمان قرارداد «رژی‏» و واگذاری انحصار واردات توتون و تنباکو به دولت انگلستان توسط ناصرالدین شاه بود.

    خودش در این باره گفت: «در بحبوحه واقعه تنباکو من 5-6 سال بود در اصفهان بودم و طلبه‏ ای در سطح خارج و غالبا روزهای تعطیل برای تهیه معونه، یک هفته به کار عملگی و کارگری می‏ رفتم. روزهایی که به کار کلوخ کوبی می‏ رفتم، با کشاورزان صحبت می‏ کردم اغلب از قرارداد راضی بودند. می‏ گفتند: شرکت، تنباکو به ما قرض می‏ دهد تا بدهکاری‏ های ارباب‏ها را بدهیم و بعد محصول را یک جا می‏ خرند و پول نقد می‏ دهند. وقتی برایشان می‏ گفتم که همه چیز را نمی ‏توان به خاطر پول نقد به فرنگیان داد، به فکر می‏ افتادند. از همان ایام به مطالعه جدی تاریخ اقوام و ملل پرداختم و متوجه شدم که این مسئله در دروس ما چه جای خالی دیرینی دارد و مردمی که قرارداد، معاهده، پیمان نامه و این دست آویزهای سیاسی را نفهمند چه روزگار سخت مطبخی خواهند داشت.»

    نظر سیدحسن درباره قیام تنباکو این بود: «واقعه دخانیه، توپی بود که سحرگاه، مردم تیزهوش خفته را بیدار کرد و به طور طبیعی از زلزله شدیدی که متعاقب آن بایستی به وقوع بپیوندد، با خبرشان کرد. عامه مردم خطر را احساس نمودند و چون به علمای مذهبشان اعتقاد داشتند، همراه آنان به حرکت درآمدند. اگر محرک و متحرک با تکیه به هم و عقیده به هم، عالمانه به نفع جامعه، فعالیتی را شروع کنند، خداوند حمایت از آنان را تقبل نموده است.»

    بر اساس شرح زندگی نامه سیاسی سیدحسن مدرس، وی پس از پایان تحصیلاتش در حوزه علمیه اصفهان، به عتبات عالیات عراق سفر کرد و نخست در سامراء به دیدار میرزای شیرازی، رهبر قیام تنباکو رفت. میرزا که متوجه خلاقیت و توان فکری فوق العاده و درک عالی سیدحسن شده بود، درباره سیدحسن که حالا شاگردش شده بود، گفت: «این اولاد رسول الله (ص) پاکدامنی اجدادش را داراست و در هوش و فراست و آگاهی، من را به شگفتی وا می‏دارد.»

    هفت سالی که در عراق زندگی کرد مصادف بود با نهضت مشروطه و مبارزه مردم کشورمان با استبداد قجری. در این مدت اتفاقات مربوط به قیام مشروطه را با دقت و نگرشی عمیق مورد تجزیه و تحلیل قرار می داد. با اینکه در ابتدای سومین دهه زندگی اش اجتهادش توسط علمای عراق مورد تایید قرار گرفت و عملا صاحب فتوا بود اما حاضر به نوشتن رساله عملیه نشد حتی پیشنهاد مرجعیت و رهبری شیعیان هند را هم نپذیرفت.

    آیت الله مدرس در 31 سالگی به ایران برگشت. در بدو ورود به دیدار اقوام و بستگان در قمشه رفت و پس از آن در شهر اصفهان ساکن شد و صبح‏ ها در مدرسه «جده کوچک‏» (شهید مدرس کنونی) درس اصول فقه و فقه و عصرها در مدرسه «جده بزرگ‏» درس منطق و شرح منظومه داد و روزهای پنج‏شنبه نیز با استناد به نهج ‏البلاغه، اخلاق تدریس کرد. مهارت و تسلط او در طرح مباحث به هنگام تدریس در حدی بود که ایشان را به «مدرس‏» مشهور کرد.

    ماجرای اولین ترور

    مدرس جوان پس از فراغت از تحصیل از نجف راهی اصفهان شد. ورود او به اصفهان مصادف بود با انقلاب مشروطه و تأثیر این انقلاب بر شرایط سیاسی و اجتماعی این شهر. در آن مقطع ظل السلطان حاکم اصفهان و فرزند ناصرالدین شاه برکنار و اقبال الدوله همزمان با استبداد صغیر توسط محمدعلی شاه برای سرکوب نیروهای آزادی خواهان منسوب شده بود. آیت الله جوان نیز در واکنش به وضعیت اصفهان با همکاری نورالله مسجدشاهی و برخی دوستانش، انجمن ایالتی و ولایتی شهر اصفهان را تشکیل داد و نایب رییس این انجمن شد.

    در پی تلاش های انجمن و همراهی مردم اصفهان، صمصام السلطنه به پشتوانه سواران بختیاری خود اقبال الدوله را برکنار کرد و حکومت اصفهان را خود در دست گرفت. مدتی بعد صمصام السلطنه نیز راه اقبال الدوله را رفت و آیت الله مدرس با او هم به مبارزه برخواست. او با اشاره به سوء استفاده صمصام السطنه از موقعیتش، گفت: «این دزد در مسند مشروطه به استبداد عمل می کند.»

    مخالفت آیت الله با حکومت ظالمانه صمصام السلطنه باعث شد سواران بختیاری سیدحسن را توقیف کرده و به خارج از تخت فولاد منتقل کنند و گروگان بگیرند، اما این گروگانگیری با خشم مردم شهر و تعطیلی یکپارچه بازار و به راه افتادن سیل آسای مردم وحشت صمصام السلطنه را به دنبال داشت. وی مدرس جوان بعد از 24 ساعت با احترام به شهر بازگرداند.

    اینجا بود که مخالفان آیت الله جوان به شجاعت و درایت وی پی بردند و در یافتند که به آسانی نمی توانند این مجتهد شجاع و مبارز را از میدان به در کنند از این رو تصمیم به حذف فیزیکی ایشان گرفتند. این تصمیم که به اولین ترور سیدحسن مبدل شد، زمانی اتفاق افتاد که او به عنوان یک مدرس جوان به تدریس مشغول بود و همزمان به مبارزه با استبداد پرداخت. او در آن ایام به وضع طلاب و مدارس علمیه و موقوفات آنان رسیدگی می‌کرد و متولیان حکومت را تحت فشار قرار می‌داد تا درآمد موقوفات صرف طلاب شود. این اقدام که به ضرر منافع برخی صاحبان منصبان تمام شد موجب طراحی اولین نقشه ترور وی شد.

    این سوءقصد زمانی اتفاق افتاد که سیدحسن به حجره یکی از طلاب معروف اصفهان به نام سیدابوالحسن سدهی دعوت شد. خبر این دعوت به گوش مخالفان رسید و آنان که مترصد فرصتی برای حذف فیزیکی سیدحسن بودند، تصمیم گرفتند در روز ورود ایشان به حجره، او را هدف گلوله قرار دهند. طلبه سدهی که از ماجرا با خبر شد، تلاش زیادی کرد تا مانع آمدن دوست جوانش شود اما شجاعت و بی‌پروایی مدرس اختیار را از سدهی گرفت. بعد از ورود سیدحسن به حجره، شخصی به نام عبدالله، سینه او را هدف گرفت و شلیک کرد اما این اقدام با زیرکی مدرس جوان، به نتیجه مطلوب نرسید و عبدالله فرار کرد. بعد از عبدالله فرد دیگری به نام علی قزوینی دوباره تلاش کرد تا شاید بتواند کار ناتمام رفیقش را تمام کند. قزوینی چندین گلوله شلیک کرد اما هیچ کدام به هدف اصابت نکرد. ضاربین توسط طلاب و بازاریان دستگیر شدند اما مدرس جوان نیک می دانست این دو فرد آلت دست چپاولگر هستند و با تنبیه آنان مقصران اصلی به سزای عمل خود نمی رسند به همین دلیل آنان را بخشید.

    نقش دول بیگانه در سوء قصد دوم

    ترور دوم در دوره سوم مجلس شورای ملی و در بحبوحه جنگ جهانی اول و در شرایطی که بیگانگان از جمله روسیه و آلمان کشور را اشغال کرده بودند، اتفاق افتاد. با اینکه مستوفی الممالک رسماً بی طرفی ایران را در این جنگ اعلام کرد ولی روس و انگلیس بیطرفی ایران را نادیده گرفتند و قشون روس تهران را تهدید کرد. مجلس شورای ملی و دولت جلسات مشترک متعددی برگزار کردند و تصمیم به مهاجرت جمعی از رجال سیاسی دولت و مجلس که به دمکرات ها معروف بودند و طرفدار آلمان بودند، به قم مهاجرت کردند.

    دمکرات ها که در قم کمیته دفاع ملی را تشکیل دادند متشکل از آیت الله سیدحسن مدرس، سلیمان میرزا، علی اکبر دهخدا، میرزا قاسم خان صوراسرافیل و چند نفر دیگر بودند. این کمیته با همراهی برخی نمایندگان مجلس شورای ملی کمیته دفاع ملی را در این شهر تشکیل دادند و با دولت عثمانی متحد شدند تا به کمک قوای ژاندارم، استقلال کشور را حفظ کنند. کمیته مذکور تا حدودی توانست از پیشرفت قوای روس که قصد تصرف تهران را داشتند، جلوگیری کند، اما در نهایت در مصاف با قوای قزاق ناگزیر به فرار به شهر کرمانشاه در غرب کشور شده و در این شهر دولت موقت به ریاست نظام السلطنه مافی تشکیل دادند و وزارت عدلیه و اوقاف را به مدرس جوان سپردند.

    در این شرایط گروهی به تحریک دول انگلیس و روسیه برنامه ترور آیت الله مدرس و نظام السلطنه مافی رییس دولت را طرح ریزی کردند که این توطئه به موقع کشف و خنثی شد.

    مزدوران رضاشاه عامل ترور سوم

    سومین ترور به جان مدرس، در زمان رضاشاه اتفاق افتاد. با انتشار قرارداد استعماری 1919 که وثوق الدوله با انگلیس امضاء کرد آیت الله مدرس بار دیگر میدان دار مبارزه با حاکمان وطن فروش شد و پای مردم را به موضوع باز کرد و بالاخره موفق به لغو این قرارداد شد.

    ایشان در بخشی از سخنانش که در مخالفت با قرارداد 1919 بیان داشت، گفت: «این قرارداد، بیگانه را در دو چیز ما شرکت می داد: در پول و در قوه نظامی ما. هر کس دقت می کرد منظور حقیقی عاقدان قرارداد را می فهمید. ... روح این قرارداد استقلال مالی و نظامی ما را ازبین می برد.»

    انگلیس که موفق به اجرای قرارداد مذکور در کشورمان نشد نقشه کودتایی را طراحی کرد و در سوم اسفند 1299 نیروهای قزاق تحت فرمان میرپنج (سرتیپ) رضاخان و در ظاهر تحت رهبری سیاسی سید ضیاءالدین طباطبایی وارد تهران شدند و پایتخت را اشغال کردند و آیت الله مدرس و بعضی از سیاستمداران را توقیف و به قزوین تبعید کردند. دولت سیدضیاء معروف به کابینه سیاه بیشتر از 90 روز دوام نیاورد و مدرس و سایر مردان سیاست از زندان آزاد شدند و به تهران برگشتند.

    در مجلس پنجم با تمام مشکلاتی که رضاخان که  به مقام رئیس الوزرایی رسیده بود برای انتخاب مدرس و برخی نمایندگان دیگر به عمل آورد مدرس از طرف مردم تهران نماینده شد. در این دوره بود که طرح تغییر رژیم از مشروطه به جمهوری توسط رضاخان مطرح شد. دولت انگلیس در تلاش بود با براندازی انقلاب مشروطه و روی کار آوردن حکومتی وابسته به خود به اهداف مورد نظرش برسد اما آیت الله مدرس با هوشیاری و ذکاوت همیشگی قصد رضا خان برای بلوای جمهوری قلابی را فهمید و از ابتدا به مبارزه با آن برخواست.

    سیدحسن مدرس در مخالفت با جمهوری تقلبی رضاخان، گفت: «من با جمهوری واقعی مخالف نیستم و حکومت صدر اسلام هم تقریبا و بلکه حقیقتا جمهوری بود ولی این جمهوری که می خواهند به ما تحمیل کنند بنا بر اراده ملت نیست بلکه انگلیسی ها می خواهند به ما تحمیل کنند و حکومتی صددرصد دست نشانده و تحت اراده خودشان در ایران مستقر سازند.»

    سوء قصد نافرجام سوم ماموران مخفی رضاخان در 7 آبان 1305 در حالی به وقوع پیوست که مجلس ششم تازه کار خود را آغاز کرده بود و رضاخان باز هم نتوانسته بود از انتخاب مدرس به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس شورای ملی جلوگیری کند. سیدحسن در این مجلس به مخالفت با اعتبارنامه برخی از راه یافتگان به مجلس در خصوص دخالت نظامیان و شهربانی طرفدار رضاخان در انتخابات مجلس اظهارات صریح و آشکاری بیان کرد.

    رضاخان که از اقدامات حق طلبانه مدرس مستاصل شده بود طرح سومین توطئه ترور آیت الله مدرس را ریخت و به مزدورانش در اداره نظمیه در 7 آبان 1305 ماموریت داد و خود نیز برای عادی نشان دادن شرایط و بی اطلاعی از این توطئه به اراضی شمال در شهر ساری رفت.

    صبح روز هفتم آبان در حالی که سیدحسن راهی مسجد سپهسالار بود توسط چند فرد ناشناس مورد حمله مسلحانه قرار گرفت اما با زیرکی  فورا رو به دیوار کرد و عبا را با دو دست به طرف سر خود بلند کرد و زانوهایش را خم کرد به طوری که بدن نحیفش در پایین عبا قرار گرفت و آنجایی را که قاتلین از پشت عبا محل قلب و سینه تصور می‌کردند جز دو بازو و عبای خالی چیز دیگری نبود.

    نتیجه این ترور این شد که از گلوله های شلیک شده جانیان به جز چند گلوله که به ساعد و بازوها و کتف آیت الله اصابت کرد به اعضا و جوارح حساس ایشان آسیبی وارد نشد. با انتقال مدرس به بیمارستان شهربانی، علیم‌الدوله مأموریت یافت با آمپول هوا مدرس را چنان که خواسته رضاشاه بود به قتل برساند اما طرفداران مدرس که حاجی، امام جمعه خویی نیز آنان را همراهی‌ می‌کرد مدرس را از شر علم الدوله نجات داد و مدرس را به بیمارستان احمدی در خیابان سپه انتقال دادند.

    رضاشاه که بر حسب نقشه قبلی در مازندران به سر می‌برد در اقدامی نمایشی از طریق سرتیپ محمد درگاهی رییس وقت شهربانی جویای احوال آیت الله مدرس شد اما مدرس که از کل قضایا اطلاع داشت زیرکانه پاسخ داد:«به کوری چشم دشمنان - مقصود رضاشاه بود- نمرده ام و هنوز زنده هستم.» وی روی تخت بیمارستان به انگلیسی ها هم پیام داد: «اشتباه می کنید. نمی دانید جنایت سبب فتح و موفقیت نمی شود.»

    بدین ترتیب آیت الله سیدحسن مدرس از ترور سوم نیز جان سالم به در برد و حدود 70 روز بعد به مجلس برگشت و در ادامه جلسات دوره ششم مجلس شورای ملی شرکت کرد.

    انتهای پیام



&

آزادی طالقانی و منتظری از قصر ساواک


 

 

  • آزادی طالقانی و منتظری از قصر ساواک

    به گزارش ایسنا، سیدمحمود علایی طالقانی فرزند ابوالحسن علایی طالقانی 13 اسفند 1289 در روستای گِلیَرد در 14 کیلومتری مرکز طالقان متولد شد. هفت ساله بود که ابوالحسن خان به محله‌ی قنات آباد تهران مهاجرت کرد. سیدمحمود پس از گذراندن درس های مقدماتی در مدرسه های رضویه و فیضیه قم تا درجه اجتهاد به تحصیل خود ادامه داد و اجازه نامه اجتهادش را از آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی دریافت کرد و پس از آن به تهران آمد و در مدرسه سپهسالار بهارستان به تدریس علوم دینی مشغول شد.

    سیدمحمود دو همسر به نام‌های بتول و توران داشت که از هر کدام صاحب پنج فرزند شد. مریم، وحیده، حسین، مهدی و مجتبی از همسر اول و اعظم، ابوالحسن، طیبه و طاهره و محمدرضا از همسر دوم ایشان هستند. از فرزندان آیت الله طالقانی 29 نوه به یادگار مانده است.

    زندگی سیاسی آیت الله

    آیت الله جوان در سال 1318 برای اولین بار با انتشار اعلامیه ای خشم خود را نسبت به رفتار رضا خان و دستگاه حاکمه وی اعلام کرد. اعلامیه مذکور در اعتراض به کشف حجاب رضا شاه صادر شد و به دنبال آن بازداشت و به مدت شش ماه زندانی شد. پس از شهریور 1320 با تشکیل گروههای مختلف مبارزات سیاسیش را به طور رسمی آغاز کرد اما طولی نکشید که این دوران را وقفه‌ای پیش آمد چرا که پس از کودتای 28 مرداد 1332 ساواک ایشان را به جرم مخفی کردن سید مجتبی میرلوحی معروف به نواب صفوی، رهبر فداییان اسلام در خانه اش دستگیر و برای مدتی زندانی شد.

    سیدمحمود جوان در جریان ملی شدن صنعت نفت به همراه آیت الله سیدرضا موسوی زنجانی از روحانیون مبارز ضد پهلوی به حمایت از محمد مصدق برخواست و پس از کودتای 28 مرداد و سقوط دولت مصدق به همراه جمع زیادی از طرفداران او به نهضت مقاومت ملی که توسط آیت الله موسوی زنجانی، محمد نخشب، حسین شاه حسینی، ابراهیم کریم آبادی پیوست. پس از توقف فعالیت‌های نهضت مقاومت ملی، طالقانی در شروع مجدد فعالیت‌های جبهه? ملی ایران به رهبری اللهیار صالح فعالیت کرد و عضو شورای مرکزی این تشکل سیاسی شد و در سال 1340 در کنگره سالیانه این تشکل به عضویت هیات مؤسس و شورای مرکزی جبهه ملی ایران انتخاب شد.

    ایشان به همراه مهندس مهدی بازرگان و یدالله سحابی در سال 1340 حزب نهضت آزادی ایران را بر اساس عقاید ملی - مذهبی تشکیل داد همچنین در جریان وقایع 15 خرداد 1342 با سخنرانی درباره «جهاد و شهادت» در انجمن اسلامی مهندسین از ارتباط بهاییت و رژیم صهیونیستی پرده برداشت البته علت دستگیری و زندانی ایشان در این دوره حمایت از شیوه مبارزه اعضای سازمان مجاهدین خلق و افشای ارتباطش با این سازمان بود. محمدمهدی جعفری، نویسنده و مترجم به استناد به یکی از گفته های مرحوم طالقانی در سال 1339 گفت: آقای طالقانی در آن گفت «به خدا قسم اگر زندگی و وظایف اجتماعیم اجازه می‌داد و گرفتاری های اجتماعی نداشتم لباس چریکی می‌پوشیدم و علیه این رژیم به کوه می‌زدم.»

    مقامات ساواک هم در گزارش خود از این دیدگاه آیت الله پرونده قطوری برایش تشکیل دادند. در یکی از گزارشهای ساواک درباره ایشان آمده است: «طالقانی ضمن برقراری ارتباط با افراد فعال کادر مرکزی گروههایی همچون سازمان مجاهدین خلق، نهضت آزادی و جبهه ملی ایران در زمینه های مختلف به منظور پیشبرد مقاصد خرابکارانه فعالیت نموده است. یاد شده فردی است فوق العاده متعصب که درصدد گسترش فعالیت های ضد امنیتی بوده و امکان فعالیت حادتر از ناحیه مشارالیه متصور می‌باشد».

    البته مرحوم آیت الله هاشمی‌رفسنجانی نیز در خاطره ای از حمایت آیت الله طالقانی از سازمان مجاهدین خلق، نوشت: «در مبارزات مجاهدین خلق هم، شماری از روحانیون کمک و حمایت می‌کردند. آقای طالقانی به اینها بیشتر خوشبین بود».

    با انتشار خبر محکومیت آیت الله طالقانی در سال 1342، علمای سراسر کشور در اعلامیه هایی به انتقاد از حکومت پهلوی پرداختند.

    ایشان پس از دستگیری در این سال بلافاصله به زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری فرستاده شد. اگرچه رژیم پهلوی ایشان را به دلیل بیماری و کهولت سن و جایگاه ویژه نزد افکار عمومی کشور شکنجه نمی کرد اما فریاد شکنجه شدن زندانیان سیاسی و مشاهده بدن های نیمه جان و خونین آنان برای ایشان شکنجه آور بود.

    زندانی شدن ایشان بیش از چهار سال به طول نینجامید و در سال 1346 به واسطه فشارهای همه جانبه بر رژیم شاه از زندان آزاد شد.

    آیت الله طالقانی پس از آزادی از زندان ساواک به مبارزات خود ادامه داد تا جایی که در اسفند 1349 همزمان با برگزاری جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی بار دیگر دستگیر و به مدت سه سال به شهرستان زابل در استان سیستان و بلوچستان و 18 ماه در شهرستان بافت استان کرمان در بدترین شرایط به تبعید فرستاده شد. ایشان پس از خلاصی از تبعید در دوم آذر 1354 این بار توسط دادستان ارتش بازداشت و به 10 سال زندان محکوم شد. آیت الله در زندان ساواک هم دست از مبارزه و ارشاد برنداشت. رفتار و گفتار پر جاذبه اش علاوه بر زندانیان بر روی اصغر کورنگی، رییس زندان قصر و ماموران این زندان اثر مثبت گذاشت. آیت الله با نوشتن تفسیر قرآن با عنوان «پرتوی از قرآن» مردم زیادی را با عظمت و تاثیر این کتاب آسمانی در زندگی فردی و اجتماعی آشنا کرد.

    براساس اسناد ساواک آیت الله طالقانی تا مدت‌ها در زندان بلاتکلیف بود، نه کیفر خواستی علیه او صادر می شد و نه دادگاهی برای محاکمه ایشان تشکیل شد اما ساواک برای ایجاد محمل قانونی اقدام به تشکیل دادگاهی فرمایشی و بریدن محکومیت 10 ساله برای ایشان کرد. سپهبد ناصر مقدم رییس وقت ساواک در گزارشی که آبان 1357 خطاب به محمدرضا پهلوی نوشت، اظهار کرد: وضعیت نامبردگان (طالقانی و منتظری) از جهات مختلف مورد توجه قشریون مذهبی است و در تظاهراتی که در ایران و خارج از کشور از طرف گروه‌های مذهبی انجام گرفته، آزادی یاد شدگان از زندان درخواست و تبلیغاتی نیز در این زمینه از طرف گروه‌های مذکور صورت گرفته و می‌گیرد. در صورتی که در اثر شدت یافتن بیماری، خطری متوجه سلامت و زندگی آنها شود، این موضوع می‌تواند دستاویز جدید برای تبلیغات ضد میهنی گروه‌های قشری مذهبی و مخالف باشد.

    روزنامه اطلاعات فردای آزادی آیت الله طالقانی از زندان در دهم آبان ماه با ایشان مصاحبه کرد. ایشان در این مصاحبه بیان کرد: «سرانجام ملت مسلمان در پیکار خود پیروز خواهد شد. گرچه هنوز محدودیت‌هایی برای ما وجود دارد و با توجه به اوضاع کشور نمی‌توان آزادانه حقایق را اظهار کرد، معهذا در اولین فرصت نظرات خود را درباره اوضاع و احوال به اطلاع مردم خواهم رساند. آنچه در گذشته رخ داده است، در محبس دقیقاً تعقیب می‌کردیم و می‌دانیم سرانجام مردم مسلمان ایران در این پیکار مقدس پیروز خواهند شد. ما از خداوند متعال توفیق مردم مسلمان ایران را مسالت داریم.»

    امام خمینی(ره) سه روز پس از آزادی آیت الله سیدمحمود طالقانی از زندان قصر در پیامی از نوفل لوشاتو خطاب به ایشان نوشتند: «این مسئله امر طبیعی است که شخصیت هایی مثل جنابعالی، که عمر گرانمایه خود را در راه آزادی و استقلال کشور و مخالفت بی‌امان با دستگاه جبار و غارتگران بین المللی صرف نموده‌اند، در حبس و شکنجه به سر برند و از آزادی محروم باشند. آزادی امثال جنابعالی برخلاف منطق شاه و موازین دولت اوست. فشار اراده آهنین ملت به طوری اعصاب شاه را خرد کرده است که دیوانه وار دست به جنایات ننگ آوری زده است که‌روی تاریخ را سیاه نموده. به طوری که مستحضر هستید دست به جنایات تعجب آوری زده! در شهرستانها دسته‌های ناشناس از کولیها و اجیرها با چماق و قداره و پشتیبانی قوای انتظامی به جان مردم افتاده و جنایاتی به بار آورده و می‌آورند. دولت - که باید حافظ نظم باشد - و قوای انتظامی او، به صورت مخرّب و قوای تخریبی درآمده است.»

    ایشان ادامه دادند: «در عصر ما، در کشور بی‌پناه ما، منطق ها و لغت ها جای خود را عوض نموده. فضای باز سیاسی، همان اختناقها و سانسورهای همه جانبه است؛ تمدن بزرگ، وحشیگری های بدتر از قرون وسطاست؛ دولت آشتی - با مسلسل و توپ و تانک و اخیراً با چماق و قداره - مردم را به تباهی کشیدن است؛ اصلاحات ارضی، کشاورزی را ساقط نمودن است؛ استقلال، وابستگی اقتصادی و فرهنگی و نظامی به اجانب است؛ فریادهای مرگ بر این سلطنت پهلوی، شاهدوستی و علاقه به رژیم است.»

    رهبر فقید انقلاب اسلامی خاطرنشان کردند: «شما اکنون که از حبس کوچک به حبس بزرگ منتقل شدید، با این حقایق عجیب و لغات تازه مواجه هستید ولی از طرف دیگر با یک تحول عظیم روحی ملت از حیث شناخت، و تحول عملی عظیم تر از حیث عمل مواجه هستید. توده‌های مردم که قبل از نهضت عظیم اسلامی، نظام شاهنشاهی را مظهر ملیت و مدار عظمت کشور می‌دانست و فرمان شاه را مطاع و متبع، و از جزاف گویی های شاهان و گویندگان درباری و مدیحه سرایی آنان، کشور را در سایه رهبری شاه مترقی و پیشرفته تا دروازه تمدن بزرگ می‌پنداشت و استقلال مملکت را در زیر پرچم شاهنشاهی، بیمه شده به حساب می‌آورد، با یک جهش و شناخت همگانی، تمام پایه‌ها و کنگره‌های این قصر خیالی ناگهان فرو ریخت و محتوای این لغات و الفاظ فریبنده و بزک شده ظاهر شد، و تهی بودن این طبلهای پر سر و صدا از محتوا معلوم گردید، و ورشکستگی اقتصادی و به غارت رفتن بیت المال و تباهی کشاورزی و وابستگی فرهنگی و ارتشی برملا گردید.»

    امام ادامه دادند: «و نیز توده‌هایی که قبل از نهضت به امر یک پاسبان به جشن برمی‌خاست و بر بالای مغازه‌ها بیرق شادمانی می‌زد، و فرمان شاه را به دنبال جزافه‌های شعرای درباری، فرمان ایزد می‌دانست، با یک جهش اسلامی به عصیان برخاست و با مشتهای گره کرده و فریادهای «مرگ بر این سلطنت پهلوی»، مرد و زن و کوچک و بزرگ به خیابانها ریخته و در مقابل مسلسل و توپ و تانک، قهرمانانه مقاومت نموده و با فداکاری و خون جوانان برومند خود، قدرت شاهانه متکی بر ابر قدرتها را شکسته و او را مجبور به تسلیم نموده؛ ولی تسلیم او را نپذیرفته و نخواهد پذیرفت. با چه منطق ممکن است از خیانتها و جنایتهای بی‌پایان این اهریمن جهنمی بگذرد و به مقام سلطنت غیر قانونی او سرنهد؟! ما با این منطق، مخالف؛ و کسانی که با آن موافقند با ملت و ما - که خدمتگزار ملتیم - موافق نیستند.»

    آیت الله طالقانی مورد علاقه? همه? گروه‌های مذهبی و احزاب سیاسی بود به‌طوری که اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران او را «پدر طالقانی» خطاب می‌کردند و پس از درگذشت ایشان رهبر فقید انقلاب اسلامی نیز از ایشان تحت عنوان «ابوذر زمان» یاد کردند.

    از مناسب مدیریتی آیت الله طالقانی پس از ترور همرزمش شهید مرتضی مطهری می توان به ریاست ایشان بر شورای انقلاب اشاره کرد. ایشان همچنین در پنجم مرداد 1358 توسط بنیانگذار جمهوری اسلامی به عنوان امام جمعه موقت تهران انتخاب شد و اولین و یکی از باشکوه ترین نمازهای جمعه تهران در نظام جمهوری اسلامی را در دانشگاه تهران اقامه کرد. ایشان موفق به برگزاری پنج نماز جمعه در تهران شد که آخرین نماز جمعه ایشان به مناسبت فرا رسیدن سالگرد جمعه خونین 17 شهریور در بهشت زهرا و در کنار مزار این شهدا برگزار کرد.

    ایشان در مورخ 12 مرداد 1358 در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی شرکت کرد و به نمایندگی از مردم تهران به عضویت این مجلس درآمد.

    از این عالمِ مجاهد آثار گرانبهایی از آن جمله کتب پرتوی از قرآن، مقدمه و تعلیق بر کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله، اسلام و مالکیت، به سوی خدا می رویم، پرتوی از نهج البلاغه، آینده بشریت از نظر مکتب ما، آزادی و استبداد، آیه حجاب، مرجعیت و فتوا، درسی از قرآن و درس وحدت به یادگار مانده است که در همه این آثار نگاهی نو به مذهب داشت و سعی کرد تا از آن انحراف‌زدایی کند. پرتوی از قرآن، در زمان انتشار از محبوب‌ترین تفاسیری بود که نوشته شد. ایشان در آثارش می‌کوشید تا نشان دهد اسلام با دموکراسی هم‌خوانی دارد.

    یکی از یادگارهای ایشان مساله شوراها بود و بارها به دفاع از کار جمعی و شورایی پرداخت و آن را راه حل بسیاری از اختلاف ها دانست که زمینه ی حکومت مردم بر مردم را فراهم می‌آورد.

    آیت‌الله سیدمحمود طالقانی پس از سال ها خوندل خوردن و مبارزه سرانجام در تاریخ 19 شهریور 1358 در 69 سالگی دار فانی را وداع گفت و پیکر ایشان در بهشت ‌زهرای تهران به خاک سپرده شد.

    امام خمینی(س) به مناسبت رحلت آیت الله طالقانی گفتند: «آقای طالقانی یک عمر در جهاد و روشنگری و ارشاد گذراند... و هیچ گاه در جهاد بزرگ خود سستی و سردی نداشت. ... ما برادری را از دست دادیم و ملت ما، پدری را و اسلام، مجاهدی را.»

    رهبر کبیر انقلاب اسلامی افزودند: «او برای اسلام به منزله حضرت ابوذر بود. زبان گویای او چون شمشیر مالک اشتر بود. برنده بود و کوبنده. ... مرحوم آقای طالقانی مستقیم بود، مستقیم فکر می‌کرد، مستقیم عمل می‌کرد. انحراف به چپ و راست نداشت، نه غربزده بود و نه شرق‌زده، اسلام‌زده بود، دنبال تعلیمات اسلام بود و برای یک ملت مفید بود و رفتنش ضایعه است.»

    آیت الله حسینعلی منتظری که بود؟

    حسینعلی منتظری در سال 1301 در شهر نجف آباد در 24 کیلومتری غرب اصفهان در‏ ‏خانواده ای کشاورز به دنیا آمد. ‏پدرش حاج علی، کشاورز ساده ای بود که با کتاب و کتابخانه همدم بود. ایشان در نجف آباد معلم اخلاق و مدرس قرآن بود.‏ ‏مادر حسینعلی بانویی مومنه و پرهیزگار بود که در تربیت و رشد دینی او‏ ‏سعی وافر داشت. ایشان به حدی به این مسئله توجه داشت که حتی در دوران شیردهی حسینعلی با وضو بود. حسینعلی در کودکی همراه مادر به مجالس قرآن و سخنرانی رفت و با کلام وحی آشنا شد. ایشان از هفت سالگی آموختن را با ادبیات فارسی و‏ ‏سپس صرف و نحو عربی آغاز کرد و در 12 سالگی وارد‏ ‏حوزه علمیه اصفهان شد طی مدت هفت سال بسیاری از کتاب‌های ‏فقهی، ادبی و فلسفی را به تنهایی یا نزد اساتید بزرگی چون حاج آقا‏ ‏رحیم ارباب و حاج شیخ محمدحسن عالم نجف آبادی آموخت و در‏ ‏جوانی آموزگار به نام آن علوم شد.

    ‏ ‏در سن 19 سالگی در حالی که به دلیل جهد وافر در فراگیری علم و‏ ‏دانش فردی سرآمد بود، اصفهان را به قصد ادامه تحصیل در قم‏ ‏ترک نمود. در بدو ورود به قم در سال 1320 با‏ ‏عالم اندیشمند علامه شهید مرتضی مطهری آشنا شد و با هم همحجره ای شدند و در کنار خودسازی و اصلاح فردی با کوشش بسیار فعالیت‌های علمی خود را روز به روز ارتقاء دادند.

    حسینعلی جوان درباره نحوه آشناییش با سیدمرتضی این چنین گفت: «در سال 1320 در سن 19 سالگی برای ادامه تحصیل‏ ‏به تشویق بعضی از دوستانِ اصفهان عازم قم شدم و در مدرسه مرحوم‏ ‏حاج ملاصادق ساکن شدم و مدت کمی از مرحوم آیت‌الله حاج شیخ‏ ‏عبدالرزاق قائنی بهره بردم و پس از چندی در مدرسه فیضیه در درس‏ ‏سطح کفایه، جلد اول باب اوامر که به وسیله مرحوم آیت‌الله آقای حاج‏ ‏سیدمحمد محقق یزدی معروف به "داماد" تدریس می‎شد شرکت کردم.‏ ‏مجموع شرکت کنندگان از 10 نفر کمتر بودند. پس از چندی یک نفر از‏ ‏شرکت کنندگان که نشان می داد چند سالی از بنده بزرگتر است پیشنهاد‏ ‏کرد مطالب درس را با یکدیگر بحث کنیم. به تدریج ارتباط و علاقه ما به‏ ‏یکدیگر بیشتر می‎شد؛ و در بحث به مطالب درسی قناعت نمی‌کردیم، بلکه‏ ‏مسائل مختلف اسلامی و حتی مسائل فلسفی و عرفانی را در حدود‏ ‏استعدادمان مورد مذاکره قرار می‎دادیم؛ این جوان با هوش و‏ ‏خوش استعداد و پر کار و با همت و متقی و مقید به آداب و سنن اسلامی،‏ ‏مرحوم آیت‌الله حاج شیخ مرتضی مطهری فریمانی خراسانی بود،‏ ‏اعلی الله مقامه و رفع فی الخلد درجته.

    آیت الله منتظری ادامه دادند: «باری ایشان در مدرسه فیضیه سکونت‏ ‏داشتند و من هم به مدرسه فیضیه منتقل شده بودم، و به تدریج در‏ ‏زندگی و دخل و خرج و درس و بحث و گردش و تفریح و حضور در‏ ‏مجالس و محافل دینی و اخلاقی با یکدیگر ملازم بودیم؛ و هرچند از نظر‏ ‏مادی هر دو با عسرت و سختی می‎گذراندیم، ولی با درس و مذاکره و‏ ‏شرکت در بعضی محافل و انجمن‌های آموزنده مخصوصا درس اخلاق‏ ‏حضرت آیت‌الله العظمی امام خمینی که عصرهای پنجشنبه و جمعه در‏ ‏مدرس مدرسه فیضیه تدریس می‎شد دلخوش بودیم؛ و چند ماهی نیز به‏ ‏درس رسائل حضرت آیت‌الله بهاءالدینی حاضر می‎شدیم؛ و سپس از‏ ‏درسهای خارج مرحوم آیت‌الله داماد و آیت‌الله حجت تبریزی استفاده‏ ‏می‎کردیم؛ و من شخصا حدود یک سال نیز از درس مرحوم آیت‌الله حاج‏ ‏سید صدرالدین صدر بهره بردم.

    وی یادآور شد: «ضمنا هر دو نفر دورادور نسبت به مرحوم‏ ‏آیت‌الله العظمی آقای حاج آقا حسین بروجردی که در آن زمان در‏ ‏بروجرد به سر می‎بردند ارادتی خاص پیدا کردیم؛ چنان چه مرحوم آیت‌الله‏ ‏مطهری در تابستان 1362 قمری و من در تابستان 1363 به بروجرد‏ ‏رفتیم و با درس و مذاق آن مرحوم آشنا شدیم، و پس از اینکه آن مرحوم‏ ‏در محرم 1364 قمری به دعوت بزرگان و اساتید قم از جمله حضرت‏ ‏آیت‌الله العظمی امام خمینی به قم آمدند، ما دو نفر از ملتزمین درس اصول‏ ‏و فقه آن مرحوم شدیم؛ و ضمنا منظومه حکمت و سپس مبحث نفس ‏اسفار را نزد آیت‌الله خمینی می‎خواندیم.»

    ایشان خاطرنشان کرد: «‏پس از چندی چون درسهای مرحوم آیت‌الله بروجردی عمومی و‏ ‏شلوغ بود و ما احتیاج داشتیم به یک درس خصوصی که بتوانیم در آن‏ ‏بحث آزاد داشته باشیم، لذا مباحث عقلیه اصول را نیز نزد آیت‌الله خمینی‏ ‏شروع کردیم؛ و از اینجا دروس عالیه آیت الله خمینی در حوزه علمیه قم‏ ‏پایه گذاری شد؛ و ضمنا ما غیر از مباحثات فقهی و‏ ‏اصولی، جلد اول اسفار را نیز با یکدیگر بحث می‎کردیم، و هرکدام نیز‏ ‏جداگانه حوزه تدریس داشتیم؛ و در شبهای پنجشنبه و جمعه نیز در جلسه ‏ ‏بحث فلسفی آیت‌الله علامه طباطبایی شرکت می‎کردیم، و همین بحث‌ها پایه ‏ ‏کتاب اصول فلسفه شد. این جریان حدود ده سال برقرار بود.»

    ‏اساتید زمان تحصیل آیت‌الله منتظری در دوره سطح شامل مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محمدحسن عالم نجف آبادی و مرحوم آیت‌الله سید مهدی حجازی در اصفهان، مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عبدالرزاق قائنی، مرحوم آیت‌الله حاج آقا رضا بهاءالدینی، مرحوم آیت‌الله العظمی حاج سیدمحمد محقق داماد در قم بودند. اساتید فلسفه، منطق، هیأت، نهج البلاغه و اخلاق ایشان نیز مرحوم آیت‌الله العظمی خمینی، مرحوم آیت‌الله علامه طباطبایی، مرحوم آیت‌الله حاج آقارحیم ارباب، مرحوم حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ جواد فریدنی، مرحوم آیت‌الله حاج میرزاعلی آقا شیرازی، مرحوم آیت‌الله مجدالعلماء، مرحوم آیت‌الله العظمی حاج سیداحمد خوانساری و اساتید خارج فقه و اصول ایشان مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی، مرحوم آیت‌الله العظمی خمینی، مرحوم آیت‌الله العظمی حاج سیدمحمد حجت ومرحوم آیت‌الله حاج شیخ عباسعلی شاهرودی بودند.

    زندگی سیاسی ‏آیت‌الله

    منتظری جوان از ابتدای فعالیتهای سیاسی بدون هرگونه تردید و با عزمی‏ ‏راسخ با نهضت امام خمینی همراه شد. این در شرایطی بود که برخی از علما و‏ ‏بزرگان حوزه های علمیه نسبت به ماهیت و آینده نهضت رهبر فقید انقلاب اسلامی تردید داشتنند حتی برخی علما با شدت با امام امت مخالفت می کردند.

    آیت الله منتظری و فرزند شهید‏ محمد در طول دوران نهضت و مبارزه حضوری موثر داشتند و البته این مهم با مرارتها، تبعیدها، زندان‌ها و شکنجه‌های زیادی همراه بود.

    نوروز سال 1345 به دنبال دستگیری ‏محمد منتظری به دلیل پخش اعلامیه امام امت در صحن مطهر‏ ‏حضرت معصومه ساواک سراغ پدر محمد رفت و مجددا آیت الله را بازداشت کرد. شکنجه گران ساواک برای باز کردن دهان محمد او را به انواع شکنجه ها از جمله لخت کردن بدن و چسباندن به بخاری، شلاق زدن تا حد‏ ‏بیهوشی، زدن سیلی‌های پی درپی که منجر به عفونت گوش و بالاخره‏ ‏کم شدن شنوایی و ضعف شدید بینایی در او گردید، بی‌خوابی دادن‌های ‏بسیار و ساعتهای متمادی سر یک پا نگه داشتن و زیر مشت و لگد‏ ‏انداختن شکنجه کردند حتی در حضور پدر او را با مشت و لگد می زدند تا شاید‏ ‏بتوانند حرفی بر علیه مبارزان انقلاب از وی بیرون بکشند.

    مقاومت و پایداری پدر و‏ پسر زبان زد و الهام بخش پایداری و استقامت مبارزان در زندان‌ها‏ی پهلوی ‏شده بود. این مسئله بارها و بارها مورد اعتراض علما و روحانیون حوزه های علمیه قرار گرفت که در نهایت پس از هفت ماه موجب آزادی آنان از زندان شد.

    یکی دیگر از شخصیتی های مبارزی که همزمان با آیت الله طالقانی از زندان رژیم پهلوی آزاد شد، آیت الله حسینعلی منتظری بود. وی از دهه 40 خورشیدی تا پیروزی انقلاب اسلامی بارها دستگیر، زندانی و تبعید شد تا اینکه در 1354 خورشیدی از تبعیدگاه سقز به زندان اوین منتقل شد تا در کنار چهره های مطرح انقلابی دیگر در زندان هم به مبارزه با رژیم بپردازند. سرانجام با اوجگیری مبارزات و عقب‌نشینی‌های پی در پی رژیم پهلوی، آیت الله منتظری نیز در شامگاه هشتم آبان 1357 خورشیدی از زندان آزاد شد.

    ‏آیت‌الله منتظری چند ماه پس از آزادی از زندان جهت توسعه بخشی‏ ‏و تداوم جریان مبارزه به صورت مخفیانه برای زیارت عتبات‏ ‏عالیات و ملاقات با رهبر انقلاب راهی عراق شد که رژیم از این‏ ‏سفر مطلع شد و هنگام بازگشت از عراق ایشان را در منطقه مرزی‏ ‏دستگیر و حدود پنج ماه زندانی کرد.

    رژیم پهلوی در خارج از زندان آیت الله منتظری را زیر نظر داشت. ساواک در‏ ‏زمان برگزاری جشنهای 2500 ساله ایشان را به مدت سه ماه به مسجد سلیمان و سپس به نجف آباد تبعید کرد. هنوز چند ماهی از پایان تبعید به مسجد سلیمان و انتقال به نجف آباد‏ ‏نگذشته بود که به دلیل ادامه فعالیت‌های مبارزاتی و روشنگری‌ها‏ ‏آیت‌الله منتظری - بویژه در خطبه‌های نمازجمعه که ایشان آن را در‏ ‏نجف آباد پایه گذاری کرده بود. ساواک مجددا ایشان را دستگیر و پس‏ ‏از محاکمه فرمایشی به سه سال زندان و در دادگاه تجدیدنظر به‏ ‏یک سال ونیم زندان محکوم کرد و به زندان قصر انتقال داد.

    ایشان پس از سپری کردن دوران محکومیت در‏ ‏اردیبهشت 1349 آزاد و راهی قم شد اما رژیم که از حضور ایشان‏ ‏در میان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم هراس داشت دوباره ایشان را به‏ ‏زادگاهش تبعید کرد. آیت الله در نجف آباد در خطبه‌های نمازجمعه و منبرهای خود‏ ‏جنایات رژیم پهلوی را افشا کرد. هجوم جمعیت در روزهای جمعه از‏ ‏شهرهای دور و نزدیک به نجف آباد به اندازه ای بود که این شهر به عنوان‏ ‏دومین پایگاه انقلاب بعد از قم درآمده بود و گزارش ساواک اصفهان در‏ ‏مورد آن چنین بود: "نمازجمعه منتظری یک پایگاه سیاسی برای مبارزه با‏ ‏رژیم است ". مدت تبعید به نجف آباد مجموعا حدود سه سال به طول‏ ‏انجامید.

    رژیم حضور آیت‌الله منتظری را در زادگاهش هم تحمل‏ ‏نکرد و ایشان را به سه سال تبعید در طبس محکوم کرد. حضور ایشان‏ ‏در طبس باعث اجتماع مبارزان انقلاب شد. براساس اسناد به جا مانده از مقامات امنیتی شهر‏ ‏طبس در رژیم پهلوی، در طول اقامت ایشان علاوه بر مردم شهر حدود 50 هزار‏ ‏نفر از مردم سایر شهرهای کشور برای دیدار وارد طبس شدند‏ ‏که این مسئله موجب وحشت ساواک و شکسته شدن تبعید یک ساله طبس و تبعید مجدد ایشان به خلخال شد. به دلیل برپایی نماز جماعت و برقراری درس تفسیر قرآن و استقبال جوانان از سخنرانی های افشاگرانه ساواک بار دیگر به وحشت افتاده و ایشان را بعد از چهار ماه به سقز تبعید کرد.

    ساواک در تیر 1354 آیت‌الله منتظری را از تبعیدگاه سقز روانه ‏تهران کرد. ابتدا ایشان را به بازداشتگاه کمیته مشترک تهران برد و فردای آن‏ ‏روز روانه زندان اوین کردند. در اوین مدت شش ماه را در سلول‏ ‏انفرادی گذراند. در این بازداشتگاه‌ها با شدیدترین فشارهای روحی و‏ ‏جسمی روبرو شد. در زیر همین فشارها و شکنجه‌ها بود که‏ ‏ارتشبد نصیری به ایشان گفته بود: علت این که تو را از‏ ‏حوزه دور نگه می‎داریم و از این طرف به آن طرف می‎فرستیم این است که‏ ‏یک خمینی دیگر به وجود نیاید.

    آیت الله منتظری پس از شش ماه بلاتکلیفی در زندان اوین بالاخره در یک دادگاه‏ ‏نظامی و فرمایشی به اتهام کمک به جنبش اسلامی و خانواده زندانیان‏ ‏سیاسی و اقدام برای تشکیل حکومت اسلامی به 10 سال زندان محکوم‏ شد. در اوین همراه بزرگانی چون آیت‌الله طالقانی به‏ ‏فعالیت‌های اسلامی و سیاسی ادامه داد. با اینکه در زندان از بیماری‌ها‏ی ‏مختلف رنج می‎برد جلسات درس با موضوع خمس، اسفار و طهارت برای فضلای زندانی برگزار کرد و شخصیت‌های بزرگ‏ ‏زندانی مثل آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله مهدوی کنی در مجالس‏ ‏بحث ایشان حاضر می‎شدند. ایشان در اوین نیز نماز جمعه اقامه کردند و تمام‏ ‏زندانیان سیاسی مسلمان از جمله آقایان طالقانی،‏ ‏مهدوی کنی، هاشمی رفسنجانی و لاهوتی در نماز جمعه ایشان‏ ‏حاضر می‎شدند البته ساواک پس از مدتی مانع اقامه نماز جمعه ایشان شد.

    با اوجگیری مبارزات ملت قهرمان ایران و‏ ‏عقب نشینی‌های پی درپی رژیم پهلوی، آیت‌الله منتظری پس از گذراندن‏ ‏حدود سه سال و نیم از دوران محکومیتش به همراه مرحوم آیت‌الله‏ ‏طالقانی در نهم آبان 1357 از زندان آزاد شدند و مورد استقبال‏ ‏چشمگیر مردم قرار گرفتند.

    امام خمینی به‏ ‏مناسبت آزادی آیت‌الله منتظری در پیامی خطاب به ایشان گفتند: «هیچ از دستگاه جبار جنایتکار تعجب نیست که مثل جنابعالی‏ ‏شخصیت بزرگوار خدمتگزار به اسلام و ملت را سال‌ها از آزادی ‏ ‏ابتدایی ترین حقوق بشر محروم و با شکنجه‌های قرون وسطایی با او و‏ ‏سایر علمای مذهب و رجال آزادی خواه رفتار کند. خیانتکاران به کشور و‏ ‏ملت از سایه مثل شما رجال عدالتخواه می‎ترسند. باید رجال دین و‏ ‏سیاست در بند باشند تا برای اجانب و بستگان آنان هرچه بیشتر راه چپاول‏ ‏بیت المال و ذخایر کشور باز باشد.»

    در مصاحبه ای که روزنامه اطلاعات فردای آزادی آیت الله با ایشان داشت، آمده است: «من آزادی خود را مدیون ملت بزرگ و مبارز ایران هستم. من رهین منت ملت فداکار ایران هستم. من و همه زندانیان سیاسی که بدون هیچ دلیلی در زندان بودیم، مبارزه بی‌امان ملت بزرگمان را تعقیب می‌کردیم. نگرانی من در حال حاضر برای بقیه زندانیانی است که هنوز در زندان‌ها به سر می‌برند و بسیاری از آنان به سبب شکنجه‌های طاقت‌فرسا در شرایط بد جسمانی و روحی به سر می‌برند. این زندانیان که به قول دستگاه، جرم سیاسی مرتکب شده‌اند باید آزاد شوند.»

    آیت‌الله منتظری در ادامه گفت و گویش با روزنامه اطلاعات، گفت: اگر قانون اساسی و فرامین اسلامی اجرا شده بود و فقط به «اسم» قانون اساسی اشاره نمی‌شد و کارها جنبه نمایشی نداشت وضع مملکت به این صورت درنمی‌آمد. اصل دوم متمم قانون اساسی اشاره می‌کند که علما و مراجع تقلید باید نظارت در قوانین داشته باشند در حالی که در گذشته این کار صورت نگرفته در حال حاضر نیز نظام حاکم باید این اصل را اجرا کند، زمینه را برای اجرای همه قوانین اساسی کشور فراهم آورد. موجبات بازگشت حضرت آیت‌الله‌العظمی خمینی رهبر عالیقدر تشیع را به وجود آورده، خواسته‌های ایشان را اجرا کند و اگر چنین شود گمان می‌کنم وضع آرام شود، البته همه زندانیان سیاسی باید آزاد شوند و مواردی مثل گذشته پیش نیاید. بنده را به جرم اقدامات علیه حکومت مشروطه به زندان انداختند. در دادگاه نظامی ضمن اشاره به جرم من، مرا به 10 سال محکوم کردند و حکم اینطور قرائت شد. چون من در بازجویی اقرار کرده‌ام که فروش مشروبات و کشف حجاب برخلاف اسلام است. چون گفته‌ام سه بار به رادیو بغداد گوش داده‌ام. چون به خانواده روحانیون زندانی و تبعیدی کمک کرده‌ام و چون طرفدار اجرای قوانین اسلامی هستم، محکومم که 10 سال از عمر خود را در زندان رژیم پهلوی بگذرانم.»

    ایشان پس از عمری مجاهدت و تحصیل و تدریس علوم دینی در 29 آذر 1388 در سن ‏87 سالگی بدرود حیات گفت.

    انتهای پیام



&

علیزاده: پیام رهبری به جوانان فرانسه از هزاران سخنرانی و پیام اثرگذارتر بود


 

 

  • علیزاده: پیام رهبری به جوانان فرانسه از هزاران سخنرانی و پیام اثرگذارتر بود

    علی علیزاده در گفت و گو با ایسنا با اشاره به پیام مقام معظم رهبری به جوانان فرانسه گفت: بعد از هتک حرمت نشریه شارلی ابدو فرانسه و رئیس جمهور این کشور به ساحت پیامبر اسلام (ص) مردم و بسیاری از رهبران اسلامی به آن واکنش نشان دادند که تحلیل آن ضروری است.

    وی توضیح داد: این واکنش ها را می توان در دو ویژگی خلاصه کرد نخست آنکه پیام ها یا سخنرانی های با هدف اقناع افکار عمومی داخلی آن کشورها بوده تا مبادا با عدم اعلام مواضع در مظان اتهام وابستگی به غرب قرار نگیرند و مشروعیت شان بر باد نرود. نکته دیگر اینکه در این واکنش ها به جای انتقاد از سیاست اسلام هراسی در غرب که عامل اصلی افراط گرایی در خاورمیانه است، فقط با تکیه بر ویژگی های خاص پیامبر اسلام (ص) به صورت نمادین خواهان تحریم محصولات فرانسوی شدند آن هم در شرایطی که کت و شلوار تا سلاح های نظامی شان متعلق به اروپا و آمریکا است. با وجود کافی نبودن این واکنش ها اما همین مقدار را هم باید غنیمت دانست.

    علیزاده ادامه داد: در این شرایط پیام رهبر حکیم انقلاب اسلامی به جوانان فرانسه به اکثر زبان های دنیا ترجمه شد و در مدت کوتاهی حجم تاثیرگذاری زیادی به همراه داشت، دلیل این اتفاق را می توان در چهار مولفه خلاصه کرد که اهمیت و حکمت و البته ذکاوت سیاسی رهبری را آشکار می سازد. نخست آنکه مخاطب پیام رهبری جوانان فرانسه بوده، جوانان گروه مرجع فضای مجازی و شبکه های اجتماعی هستند و طی چند روز گذشته همین جوانان با هر موضعی نقش اصلی را در انتشار پیام رهبری در جامعه فرانسه برعهده داشتند.

    وی افزود: دوم آنکه جوانان و نسل جدید شهروندان اروپایی و به ویژه فرانسوی نسبت به وابستگی هویتی شان به آمریکا معترض و به شدت حساس هستند و موضع مکرون و رهبران سیاسی فرانسه ضرورتا موضع ملت و جوانان فرانسه نیست، نکته سوم در این است که مهم ترین راه بیداری و روشنگری در یک نسل و یا ملت یا حتی یک فرد نشان دادن تناقضات و مواجه کردن آن با خود واقعی اش است با این نگاه از زوایه روان شناختی یک پرسش ساده مطرح می شود مبنی بر اینکه این چه آزادی بیانی است که توهین به پیامبران و رهبران مقدس آزاد بوده اما پرسش از یک واقعه مفروض تاریخی جرم و گناه محسوب می شود؟ چه اینکه طبق قوانین فرانسه، حد پرسشی در زمینه هولوکاست وجود ندارد.

    این عضو هیات رییسه کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس اضافه کرد: این روزها پیام رهبری به زبان وجدان جامعه و جوانان فرانسه تبدیل شده و آن ها با بازنشر پیام رهبر ایران هم سوال و اعتراض شان را به اشتراک می گذارند و هم جرمی مرتکب نمی شوند.

    علیزاده در پایان اظهار کرد: چهارمین ویژگی پیام رهبری این است که ایشان به صراحت اشاره ای به اسلام یا پیامبر اسلام و یا حتی به حقانیت و برتری هیچ دینی نمی کنند و فقط از جوانان فرانسه می خواهند از رهبرانشان بپرسند اگر توهین به پیامبر خدا آزادی است پس توهین به پیامبر مسیحیت و بزرگان دین مسیح هم آزاد بوده که در این صورت آیا این توهین به جامعه و فرهنگ و ملت فرانسه نیست؟ حتی اگر بسیاری از فرانسویان به دین عیسی(ع) و مسیح (ع) یا به هیچ دین دیگری هم باور نداشته باشند اما مسیحیت بخشی از هویت سیاسی آن هاست و به این موضوع حساس هستند؛ در مجموع طرح 5 سوال رهبری از بیش از هزاران سخنرانی و پیام اثرگذارتر بود و حجم توجه به آن نیز نشان دهنده جایگاه ایشان به عنوان رهبر جبهه جهانی مقاومت است.

    انتهای پیام



&

تکذیب یک یادداشت منتسب به رهبر انقلاب


 

 

  • تکذیب یک یادداشت منتسب به رهبر انقلاب

    به گزارش ایسنا، مهدی فضائلی، عضو دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای گفت: با توجه به انتشار خبری با موضوع یادداشت رهبر معظم انقلاب اسلامی بر یکی از کتب مرتبط با طب اسلامی و ایرانی در شبکه‌های اجتماعی، به اطلاع می رساند متن و دستخط منتشر شده، جعلی و فاقد اعتبار است.

    وی افزود: یکی از مأموریت‌های این دفتر صیانت از آثار و اندیشه‌های رهبر معظّم انقلاب است، لذا انتظار می رود رسانه ها در انتساب مطالب به رهبر معظم انقلاب دقت نظر کافی داشته باشند.

    انتهای پیام